داستان های زندگی واقعی
هوش عاطفی و هوشیاری مهارتهایی هستند که زندگی را تغییر میدهند و زندگی میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار داده و آنها را متحول کردهاند. در اینجا، شما داستان های واقعی از قدرت EI و آگاهی را خواهید یافت.
هشدار: برخی از داستان ها ممکن است محرک باشند یا حاوی محتوای صریح باشند. لطفاً قبل از خواندن به دنبال TW (هشدارهای ماشه) یا CW (هشدار محتوا) باشید.
آنجلیکا-ماری اشسیموا
به عنوان یک کارآفرین 24 ساله که با افسردگی دست و پنجه نرم می کند، توسعه هوش هیجانی من را نجات داد و به من شهامت داد تا از طریق کسب و کارم به دیگران کمک کنم.
راه اندازی شرکت بهداشتی و آرایشی ام، Omekwa Organics ، در طول همه گیری همه گیر، الگوهای فکری منفی ناشناخته را کشف کرده است. کشمکش در سال اول کسب و کارم، تصورات من از موفقیت و عزت نفس را به چالش کشید و من را وارد یک مارپیچ افسردگی کرد. این بهترین اتفاقی بود که برای من و تجارتم افتاد.
با بازسازی خودم از طریق آموزههای کتابهایی مانند «قدرت اکنون» نوشته اکهارت توله، متوجه شدم که هوش هیجانی در زمان حال نهفته است. من دیگر به آینده فکر نمی کنم که باعث نگرانی من شد. در عوض، من بر کسب و کارم تمرکز می کنم و به مشتریانم قدرت می دهم.
با آگاهی تازهای که پیدا کردم، پادکستی را از طریق کسبوکارم راهاندازی کردم، گوشه چای ، که در مورد همه چیزهای بدن، ذهن و روح بحث میکرد.
هایدی برایت
هنگامی که در سال 2009 تشخیص داده شد که من مبتلا به سرطان رحم در مرحله پایانی بسیار تهاجمی هستم، از نظر احساسی تعطیل شدم. بنابراین، شروع کردم به دیدن یک روانشناس بالینی هر هفته. او به من یاد داد که چگونه "نقشه احساسات" را انجام دهم، که شامل احساس احساسات من در بدنم بدون فکر کردن به آنها است. این به من امکان داد تا با آگاهی از خود و پذیرش خود، پاسخهای مبارزه-فرار-فریز به درمان را پشت سر بگذارم. همانطور که این فرآیند 90 ثانیه ای را یاد گرفتم و تمرین کردم، نگرش ها و رفتارهایم دگرگون شد و توانستم انتخاب هایی برای تغییر زندگی داشته باشم.
من دو سال تحت درمان سرطان بودم و گزینه های شیمی درمانی تمام شد. من یک جراحی ریه دیگر برای ضایعات متاستاتیک انجام دادم و سپس به من گفتند که کارهایم را مرتب کنم.
من از سال 2011 بدون هیچ گونه شواهدی مبنی بر سرطان و عاری از هر گونه درمان سرطان بودم.
هایدی برایت
هنگامی که در سال 2009 تشخیص داده شد که من مبتلا به سرطان رحم در مرحله پایانی بسیار تهاجمی هستم، از نظر احساسی تعطیل شدم. بنابراین، شروع کردم به دیدن یک روانشناس بالینی هر هفته. او به من یاد داد که چگونه "نقشه احساسات" را انجام دهم، که شامل احساس احساسات من در بدنم بدون فکر کردن به آنها است. این به من امکان داد تا با آگاهی از خود و پذیرش خود، پاسخهای مبارزه-فرار-فریز به درمان را پشت سر بگذارم. همانطور که این فرآیند 90 ثانیه ای را یاد گرفتم و تمرین کردم، نگرش ها و رفتارهایم دگرگون شد و توانستم انتخاب هایی برای تغییر زندگی داشته باشم.
من دو سال تحت درمان سرطان بودم و گزینه های شیمی درمانی تمام شد. من یک جراحی ریه دیگر برای ضایعات متاستاتیک انجام دادم و سپس به من گفتند که کارهایم را مرتب کنم.
من از سال 2011 بدون هیچ گونه شواهدی مبنی بر سرطان و عاری از هر گونه درمان سرطان بودم.
Nancy Landrum
TW: Loss of husband and child
I’ve been on a journey of developing emotional intelligence since I needed help to move out of a deep depression in my early forties. With a gifted coach, I began to admit to feelings that had been buried since childhood—not only verbalizing them but feeling them with compassion. My coach's acceptance and compassion helped me learn self-acceptance and self-compassion. It was a revelation that I deserved self-compassion and could even give it to myself. ...